وظیفه اصلی فیلمهای اکشن این است که بیننده را به دنیایی وارد کند که با اعمال خارق العاده و ماجراجویی های پراسترس و هیجان انگیز دقایقی خوش را برای او رقم بزند. که این مساله با تقابل نیروهای خیر و شر به خوبی بدست می آید. فیلمساز هر چه نیروی شر را شرورتر و بی رحمتر و در عین حال هوشمندتر نشان دهد می تواند قهرمان یا قهرمانان فیلم را به پرتگاه مرگ نزدیک تر کند؛ تا پس از رهانیدن قهرمان از مرگ آرامش به بیننده ی هیجان زده القا شود.
البته در این میان هستند قهرمانانی که چنان بر اوضاع تسلط دارند که خطر مرگ هیچ وقت آنها را تهدید نخواهد کرد. حتی در صحنه هایی که ظاهرا رشته کار از دست قهرمان خارج شده و برنامه های او به هم می ریزد بیننده مطمئن است که هیچ حادثه ای برای قهرمان رخ نمی دهد. در واقع تیپ تعریف شده از قهرمان داستان که به صورت اورگانیک به بازیگر آن گره خورده به بیننده این اطمینان را می دهد که برای این قهرمان هیچ وقت و در هیچ شرایطی حادثه بدی رخ نمیدهد.
در نتیجه بیننده با این پیش فرض ذهنی اساسا انتظار تحولی درونی را در قهرمان ندارد؛ به بیان بهتر بیننده اساسا با دیدن فلان بازیگر در فیلم فلان فیلمساز مطمئن می شود که این شخصیت همانی است که در تمام فیلمها بوده و قرار است گره یک ماجرا با تسلط بسیار زیاد او بر جهان پیرامونی حل شود؛ که نمونه آشکار این بازیگران جیسون استاتهام است که وقتی در فیلم های گای ریچی بازی می کند بیننده مطمئن است که قهرمان فیلم همان شخصیت شجاع و بزن بهادر است که می خواهد گره داستان را حل کند.
"یک گروه مافیایی اوکراینی موفق به سرقت وسیله ای بنام "هندل" شده که ارزش آن میلیاردها دلار تخمین زده می شود. دولت بریتانیا ناتان جاسمین را استخدام میکند تا قبل از اینکه یک فروشنده اسلحه میلیاردر، بنام گرگ سیموندز بتواند آن را به بالاترین قیمت پیشنهادی بفروشد آن را پیدا کند. ناتان، یک جاسوس بسیار زبردست بنام اورسون فورچون را استخدام می کند تا تیمی متشکل از سارا فیدل، جی جی دیویس و دیگران را برای باز پسگیری"هندل" رهبری کند..."
از همان ابتدای ورود اورسون فورچون با بازی جیسون استاتهام بیننده مطمئن می شود که او همان قهرمان شکست ناپذیری است که قرار است "هندل" را پس بگیرد. در نتیجه فقط منتظر صحنه های پرهیجان تعقیب و گزیر بین نیروهای خیر (گروه جاسوسی به رهبری فورچون) و نیروهای شر نشسته است.
فیلمساز برای آنکه عمق هیجان فیلم را بالا ببرد و در عین حال بتواند خطوط فرعی قصه را نیز شکل داده و به آن آب و تاب بدهد یا به بیان بهتر به قصه آب ببندد، یک گروه به موازات گروه فورچون را در فیلم قرار داده که آنها نیز به دنبال رسیدن به "هندل" هستند.
نکته ای که این وسط وجود دارد و فیلم عملیات فورچون را مهم کرده، "هندل" است.
در ابتدای فیلم اساسا مشخص نیست چرا هندل به سرقت رفته و چرا گروهی دیگر به دنبال دست یابی هندل هستند. درباره هندل نیز تنها دولت انگلیس به ناتان هشدار می دهد که هندل یک هوش مصنوعی پیشرفته است که می تواند برای شکست هر سیستم امنیتی در جهان برنامه ریزی شود.
اما بعد از آنکه علت اصلی سرقت هندل مشخص می شود تازه بیننده به اهمیت فیلم " عملیات فورچون" و انتشار آن در ابتدای سال 2023 پی می برد. در فیلم گفته می شود که خریداران اصلی هندل دو غول بیوتکنولوژی به نام های ترنت و آرنولد هستند که طلا احتکار کرده و قصد دارند از هندل برای ایجاد یک فروپاشی مالی در سراسر جهان استفاده کنند.
مدتی است اقتصاد آمریکا و اروپا دچار بحران بسیار جدی شده که نتیجه آن دومینوی ورشکستگی بانکهای بزرگ آمریکا و اروپاست. فیلم عملیات فورچون در حالیکه ذهن بیننده را برای یک ورشکستگی مالی در جهان آماده می کند بصورت ضمنی به اهمیت طلا در اقتصاد آینده جهان اشاره دارد.
البته با زیرکی به بیننده نیز القا می کند که برخلاف تصوری که در فضای نخبگانی جهان در جریان است و بحران اقتصادی را امری برنامه ریزی شده توسط غولهای اقتصادی دنیا می دانند، این مساله یک خرابکاری تروریستی است.
پایان/
نظر شما